بگذریم...
در هر گوشه ای تو را جستم...
در میان جاده ها...
چشمانم را پیش تر از گام هایم...
به جستجوی تو فرستادم...
با هر زمزمه باد...
گوش سپردم به پنجره ها...
تا بلکه خبری از تو بشنوم...
هیچ کجای این دنیا...
به اندازه آن تکه از شهر...
که قدم هایمان را به عاریه گرفت...
دلتنگی ندارد...
اگر روزی از آن خیابان ها گذشتم...
حتما تمام ردپاهایم را...
جمع خواهم کرد...
تا دیگر کسی از میان...
آن همه دلتنگی نگذرد...
آسمان خاکستری...
شب تاریک بی ستاره...
چه کم دارد از دلتنگی...
که بر جای مانده از سال ها پیش...
زمان در این حوالی...
هنوز هم سخت می گذرد...
انگار دیروز بود که...
بگذریم...