مثل ادامه پاییز
·
1400/07/17 21:48
· خواندن 2 دقیقه
به جاده ها پناه بردم...
در سراشیبی شب ها و روز ها...
در خلوت جاده ها...
و در ازدحام آدم ها...
کسی را جز تو ندیدم...
انگار از تمام جاده ها...
حداقل یک بار گذشته بودی...
جای پایت را...
کاش از قلب من پاک می کردی...
تا یک بار برای همیشه...
خواب فراموشی ات را ببینم...
و بعد از آن...
دیگر چیزی را به یاد نیاورم...
مثل ادامه پاییز...
که انگار به خواب ابدیت می رود...
باران بود و جاده...
تو بودی و جاده...
خاطرات را نمی توان...
در هیچ کجای جاده رها کرد...
یا حتی در باران شست...
انگار در قلب من...
نفس های تو...
قرن هاست که حک شده...