واژه های از جنس آسمان

ساکن همیشگی

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/11/04 22:31 ·

رنگ سیاهی...

از پشت شیشه...

دنیا را محدود کرده...

انگار جز این تکه از زمین...

دیگر هیچ کجا واقعیت ندارد...

سکوت از پشت شیشه...

فریاد می کشد...

اما گوش ها برای سکوت کر هستند...

 

چند قدم آن طرف تر...

باز جای پای ماه را...

می توان در آسمان دید...

دیگر به ماه خیره نمی شوم...

من می ترسم از ماه...

که اگر بخواهد مرا یاد کسی بیندازید...

و من او را نشناسم...

آن وقت همه بگویند او دیگر مجنون نیست...

 

شب را هنوز هم دوست دارم...

و ماه را...

من اگرچه فراموش کرده ام...

اما هنوز هم مدام یاد می کنم...

از آن که یادی از من نکرد...

رفت همچنان که آمده بود...

می خواست رهگذر باشد...

اما ندانست کسی اینجا ساکن همیشگی است...

در حوالی آئینه

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/09/03 22:40 ·

بر پنجره اتاقم...

آئینه ای است به عمق من...

که متصل است به جاده ای بی انتها...

منظره اش تاریک است...

تنها نوری که در آن...

روشن مانده نور ماه است...

که تا ابد خواهد درخشید...

 

سراسر شب را...

مه خواهد گرفت...

تا از زمین خاطرات محو بجوشد...

در لا به لای درختان...

و تمام علف زار ها...

خاطراتی که پرده ای کشیده اند...

بر سطح دریاچه ها...

تا ماه تنها بماند...

 

هنوز شب است...

از وجود من...

کسی از لای پنجره...

سرک می کشد در میان شب...

در میان تاریکی ها هنوز...

صدایی مرا به خود می خواند...

بی شک من در عمق چشم هایم...

در حوالی آئینه ای جا مانده ام...

اطراف ماه

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/08/18 22:17 ·

چه خبر است در آسمان شب...

همه آمده اند و...

اطراف ماه را گرفتند...

آدمی است دیگر...

سرش که شلوغ شود آن را که نباید...

از یاد خواهد برد...

خواهد رفت و...

یادش خواهد رفت که...

کسی جایی جا خواهد ماند...

*

وای به حال دل آسمان...

چه خواهد کشید این مدت...

به کجا چشم خواهد دوخت...

با که درد دل خواهد کرد...

کجا قدم خواهد زد...

شعر هایش را...

برای چه کسی خواهد خواند...

تنهاییش را...

با کدام سکوت فریاد خواهد زد...

*

امشب خواهد گذشت...

و فردا و فرداها هم...

اما چیزی هست که هرگز نخواهد گذشت...

و آن صدای بغض کرده دلی است...

که ترک برداشت و شکست...

شکسته خواهد ماند و...

هر یک از تکه هایش را...

با کلمات به جا مانده از او...

به هم خواهد چسباند...

مقارنه

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/08/17 22:39 ·

در نقشه آسمان شب...

آن که همیشگی است...

ماه است و باقی...

مدت کمی را خواهند درخشید...

هیچ مقارنه ای به طول نخواهد کشید...

آن هم نه از طرف ماه...

که همه می آیند تا...

به خود بها دهند...

 

شب و آسمان...

فقط یک ساکن دارند...

از میلیون ها سال پیش...

تا ابد هم بگذرد...

این ماه خواهد بود که...

بیشتر از همه ساکنان شب...

خواهد درخشید...

 

تو بگو آسمان سب...

پر از ستاره است...

من میگم تا به حال...

به نظاره ماه نشسته ای...

در چشمانش خیره شده ای...

رویاهایت را تا ماه پرواز کرده ای...

برای لبخندش شعری سروده ای...

شب های بی ماه

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/07/26 21:38 ·

در هیچ شبی...

آفتابی نخواهد تابید...

پس نگران چه هستی...

اگر شبی به خوابم آمدی...

بمان و لبخند بزن...

بگذار برای یک بار هم که شده...

تا آخرین لحظه خوابم را...

زندگی کنم...

 

شب های بی ماه...

آدم ها، تاریک تر از شب...

به جستجوی یک خاطره...

در خود پرسه می زنند...

خاطره ای که...

به اندازه یک لبخند...

در طوفانی از غم...

روشن باشد...

 

هیچ وقت...

نتوانستم از احساس شب...

به سادگی بگذرم...

همیشه شب را...

در هر نفس...

همراه خودم حس کردم...

آسمان،شب، تنهایی و غم...

دلتنگ همیشگی ماه هستند...