واژه های از جنس آسمان

رنگ ما آدم ها

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/02/20 21:53 ·

به آفتاب...

مجال حضور نمی دهد...

این‌قدر ابری و نمناک است که...

بعید نیست از...

حجم اندوه آدم ها...

تا عمق جانش نفوذ کرده باشد...

و این تکرار هزاران سال...

از این فصل در دفتر روزگار است...

 

آن زمان که...

آدمی را از خاک زمین می سرشتند...

مخالفت زمین بی دلیل نبود...

می دانست که این حجم از اندوه...

زمین را در هم خواهد فشرد...

نه فقط زمین...

که آسمان و هر چه در آن هست را...

خاکستری خواهد کرد...

 

رنگ ما آدم ها...

هیچ وقتی سفید یا سیاه مطلق نبوده...

ما آدم ها اغلب...

رنگ خاکستری داریم...

چه وقتی زنده ایم و لبخند می زنیم...

و چه زمانی که برای هم مرده ایم...

آری آدم ها...

خاکستری ترین رنگ عالم اند...

رویاهای سنگین

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/02/16 21:37 ·

چشمانم بعد تو...

مثل بیابانی است که...

کسی در آن پای نمی گذارد...

یا مثل آسمانی که...

خاکستری شده است...

توسط ابرهای که...

قدرت باریدن ندارند...

با حجمی از رویاهای سنگین...

 

برای روزهای بارانی...

نه چتری می خواهم...

و نه خاطره ای...

باران خودش به تنهایی...

پر از رویاهای مرده است...

که از آسمان به سمت زمین...

در حال سقوط هستند...

فقط کافی است خوب بشنوی...

 

آدم های زمین...

به وسعت تمام آسمان...

رویا می سازند...

اما فقط رویاهای کمی...

به واقعیت تبدیل خواهند شد...

باقی رویاها...

با هر باران به زمین بر خواهند گشت...

تا به خاک سپرده شوند...

کاش ببارد

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/01/18 21:43 ·

بلاخره از راه رسیدند...

این خاکستری ترین رویاهای بهار...

اما منتظر چه کسی هستند...

زمین تنها تر از آن است که...

کسی بخواهد بار احساسش را...

در قدم هایش خلاصه کند...

و به دیدار باران نیامده برود...

کاش ببارد و ببارد...

 

کاش انسان ها چتر نداشتند...

تا با هر باران...

دوباره شسته می شدند...

تا همه چیز از اول شروع شود...

مثل روزی که متولد شدند...

کاش با هر باران...

مثل فصل بهار...

روح تازه ای دمیده می شد در انسان ها...

 

در جستجوی یک رویا...

می شکافد بال های خیال...

سقف خاکستری آسمان را...

و در بینهایت مسیر نروییده...

فکر فرو می ماند از رفتن...

که آدم تنها...

در قدم های سنگین خود...

تا همیشه ماندگار خواهد بود...

خاکستری ترین خاطره ها

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/12/23 22:39 ·

باران و باران و باران...

از این همه خواب باران...

فقط قایقی تعبیر خواهد شد...

برای گذشتن و رسیدن به...

شهر پشت دریاها...

وقتی رودها خشک شده اند...

وقتی راهی به دریا نیست...

هیچ قایقی هم در کار نخواهد بود...

 

باور کن...

زمین همه جا همین رنگی است...

و از آسمانش گاه گاهی...

باران خواهد آمد...

خاکستری ترین خاطره ها...

در این روزها جان خواهند گرفت...

نه اشتباه نکن زنده نخواهند شد...

فقط برای زمان اندکی لبخند خواهند شد...

 

باران آخرین انتقام است...

از فصلی که هنوز تمام نشده...

شکوفه داده بود...

اما مگر به این بهانه ها...

می توان فصل ها را متوقف کرد...

چرخ روزگار چنان بلند است...

که از منجلاب من و تو...

به لحظه ای خواهد گذشت...

مسیحا

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/12/16 22:22 ·

چنان به بوی باران حساسم.‌..

که هر بار به جای آسمان..‌

من خاکستری می شوم...

و با شنیدن صدای باران...

تنها به این فکر می کنم که...

امروز کلمات...

از کدام خاطرات خواهند گفت...

و کدام رویا را خواهند بارید...

 

روزهای بارانی...

هیچ پرنده ای...

به آسمان فکر نمی کند...

پرواز یک رویاست...

که به فردا وعده داده خواهد شد...

کاش آدم ها هم...

بالی برای پرواز نداشتند...

تنهایی در روزهای بارانی قشنگ نیست...

 

روزهای زیادی مانده...

که هنوز خاکستری نشده...

باران برای تمام آن روزها...

بی شک خاطره ای را...

زنده خواهد کرد...

باران هم مسیحاست...

کاش باران می توانست آدم ها را هم...

بار دیگر زنده کند...