یک اتفاق سرد
بعد از تمام این دلتنگی ها...
پاییز هم...
در اوج دلبستگی و انتظار...
کوتاه آمد و رفت...
بعد از این...
فقط سالگرد ها...
سرد تر از زمستان...
خواهند آمد و رفت...
قصه ای دیگر آغاز شد...
از مهری که دیگر نبود...
از برفی که نباریده بود...
سپید و بی عمق...
نمی دانم باید نوشته می شد...
یا نه می ماند تا همیشه بی نشان...
هر چه بود یک نفر دیگر...
همچنان فراموشی را فراموش کرده بود...
چه کسی بار دیگر...
زمستان را گره زده بود به من...
چرا هر زمستان...
به جای برف...
از آسمان به این بزرگی...
یک اتفاق سرد می افتاد...
آن هم پیش پای من...
در این زمین به این بزرگی...