توهم تنهایی
·
1400/07/25 21:57
·
به گوش های که...
در انتظار شنیدن نام او...
تیز شدند...
کدام قصه را بار دیگر...
بهانه کنم...
کار از فصل ها گذشت...
سال هاست که...
سکوت در من خانه کرده...
حالا دیگر همه یقین دارند...
کسی از این دل رفته...
چگونه بگویم که...
بر در و دیوار این دل...
خاطرات کسی را...
چون مسیح بر صلیب کشیده اند...
وقتی حتی نمی توانم نامش را...
در شعر هایم بیاورم...
تا مبادا فریادی شود...
که عالم و آدم را با خبر کند...
من هنوز نمی دانم...
از درد دل می سوزم...
یا از گذر فصل ها...
یا که سوز پاییز مرا...
دچار توهم تنهایی می کند...
من هنوز هم جایی...
در اعماق یک جفت چشم...
گم شده ام...