وقتی عاشقی
ترجیح می دهم عاشق بمانم...
تا در کنار کسی باشم که...
بودنش برایم عادی شود...
زندگی با یک احساس زنده...
بهتر از مرگ تدریجی است...
نمی خواهم هر بار که...
از میان رویاهایم خارج می شوم...
با آدم های اطرافم غریبه باشم...
دوست داشتم اگر قرار است...
در چشمان کسی خیره می شوم...
در چشمانش غرق شوم...
نه این که هر بار...
در خودم غرق شوم...
و به دنبال رویاهای گذشته ام...
به هر راه و بی راهه ای بروم...
و در انتها بی حوصله به خودم بیایم...
وقتی عاشقی...
کسی را از یاد نخواهی برد...
و جز گمشده ات...
هیچ دغدغه ای نداری...
اما خدا نکند که...
احساست بمیرد...
دیگر چاره ای نداری جز این...
به عادت هایت عادت کنی...