واژه های از جنس آسمان

باید دچار شد

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/02/06 21:30 ·

محو شده بود در روزگار...

انگار از جنگ برگشته بود...

مدام در خودش بود...

اگر هم بیرون می آمد از خودش...

لبخندی می زد و می گذشت...

شاید خسته بود...

اما نه چیزی فراتر از خستگی بود...

یک جور صبر بزرگ...

 

گاهی باید دچار شد...

و ادامه داد و حتی رفت...

بی آن که ردی گذاشت...

اما با حضوری موثر...

مثل باران...

که بعد از رفتنش...

همه چیز عادی خواهد شد...

اما تاثیرش خواهد ماند...

 

تمام آدم ها یک روز...

می رسند به آن نقطه که...

بعد از آن همه چیز عادی خواهد شد...

مثل کسی که یک عمر را...

تجربه کرده...

و حالا با آرامش...

از دل هر طوفانی می گذرد...

و گاهی چه زود آدمی پیر می شود...

دچار پاییز

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/07/24 21:08 ·

ای کاش برای یک بار هم که شده...

می پرسیدی...

که در چشم های تو...

چه چیزی را دیدم...

و تا کجا در عمق چشمانت...

غرق شدم...

شاید این طور...

حال مرا بهتر می فهمیدی...

 

می دانی پاییز چرا پاییز شد...

تا به حال فکر کردی چرا...

در ابتدای فصل سرما...

پاییز به یک باره...

به رنگ آتش در می آید و...

می سوزد و سیاه می شود...

شاید هرگز دچار پاییز نشدی...

و برای همین هیچ وقت...

از خودت سوال نپرسیدی...

 

شاید اصلا اینطور بهتر است...

که اصلا آدمی هیچ چیز را نداند...

تا راحت تر بگذرد...

از میان فصل ها...

آری...

حتما اینطور بهتر است...

دانستن درد دارد...

و به اندازه غم آدم ها عذاب آور است...

دچار

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/03/12 19:24 ·

خواب ها و باز خواب ها...

درگیرم، چون پرنده ای به قفس...

من در چهارچوب خودم...

درگیر کابوس و رویاها هستم...

از هر طرف که می روم...

فقط یک نشانه است...

یک نشانه از او...

که دیگر نیست...

 

اگر در عالم بیداری...

از او می گریزم...

در عالم خواب...

تمام نقش ها را دارد هنوز...

یک بار در کنار من...

رویایی است شیرین...

بار دیگر کابوسی برای گرفتن جانم...

 

من هرگز از او...

نخواهم گریخت...

من سرنخی هستم در دستان او...

که هر کجا بروم پیدایم خواهد کرد...

چه در عالم بیداری...

و چه در عام خواب...

 

راه گریز از او بسته است...

درست مثل راه رسیدن...

من دچارم...

و می دانم که تا همیشه...

دچار خواهم ماند...

از همان وقت که...

دچار چشم‌هایش شدم...