واژه های از جنس آسمان

نشانه به نشانه

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/11/30 12:43 ·

نشانه به نشانه...

تو را حذف می کنم...

خاطره به خاطره...

تو را به دست فراموشی می سپارم...

نه من مرد ماندم و نه تو آدم آمدن...

پس دیر یا زود آن اتفاقی که باید می افتد...

هر چند من هرگز اینطور...

نمی خواستم دوست داشتن را...

 

فصل تازه ای در راه است...

این را فردا که از راه برسد...

پیغامش را خواهد آورد...

من پس از این همه تکرار...

و بعد از این همه سال...

دیگر خوب می دانم که...

هر چیزی وقت و فصلی دارد...

وقتی گذشت دیگر گذشت...

 

من نمی توانم دنیا را...

متوقف کنم یا که تغییر بدهم...

و هرگز چنین قصدی هم ندارم...

من در هر گام...

به خودم نگاه می کنم...

و بعد از این...

مدام در حال تغییر خود هستم...

آن هم آن طور که دوست دارم...

دچار

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/03/12 19:24 ·

خواب ها و باز خواب ها...

درگیرم، چون پرنده ای به قفس...

من در چهارچوب خودم...

درگیر کابوس و رویاها هستم...

از هر طرف که می روم...

فقط یک نشانه است...

یک نشانه از او...

که دیگر نیست...

 

اگر در عالم بیداری...

از او می گریزم...

در عالم خواب...

تمام نقش ها را دارد هنوز...

یک بار در کنار من...

رویایی است شیرین...

بار دیگر کابوسی برای گرفتن جانم...

 

من هرگز از او...

نخواهم گریخت...

من سرنخی هستم در دستان او...

که هر کجا بروم پیدایم خواهد کرد...

چه در عالم بیداری...

و چه در عام خواب...

 

راه گریز از او بسته است...

درست مثل راه رسیدن...

من دچارم...

و می دانم که تا همیشه...

دچار خواهم ماند...

از همان وقت که...

دچار چشم‌هایش شدم...