حق دل
با یک پنجره بسته...
به استقبال آسمان خواهم رفت...
بی هیچ کلامی...
و فقط با نگاه مقطع و گاهی بریده...
این عالم آبی و و سرشار از سکوت...
هر نگاهی را...
در خود غرق خواهد کرد...
انگار که در عمقش حسی مسخ شده باشد...
بسیار دور...
بسیار نزدیک...
بی انتها و بی آغاز...
بسیار شبیه حال آدم هاست...
کسی از لحظه ای آن طرف ترش...
با خبر نیست...
که به کجا خواهد کشید راهش را...
و پر از رویاهای باطله است...
من این پنجره را...
خواهم گشود رو به آسمان...
و راحت به پرواز در خواهم آورد...
این کلمات مانده در سیاهی را...
که پرواز حق دل است...
حتی اگر شکسته بال باشد...
نمی خواهم در من بماند...
و به آسمان فکر کند...