واژه های از جنس آسمان

به دیدارت

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/02/09 21:22 ·

به دیدارت نخواهم آمد...

که من تمام روزهای که گذشت را...

چشم به راه ماندم...

تا تو از راهی که رفتی برگردی...

به دیدارت نخواهم آمد...

چون دفعه آخر که آمدم...

فقط غریبه ای بودم...

در میان یک عده آشنا...

 

من نه رفته ام...

و نه خواهم رفت...

اما بر هم نخواهم گشت...

من همین جا...

در کنار حس تنهایی خودم ایستاده ام...

مثل درختی در بیابانی خشک...

که چشم به راه روزهای ابریست...

و بارانی که نخواهد آمد...

 

می دانم سال ها بعد...

برایم سخت تر خواهد بود گذشتن...

اما برای رفتن...

باید بهانه ای باشد...

بی بهانه نمی توان گذشت...

و من هنوز بهانه ای را که...

از من گذشت فراموش نکرده ام...

مثل تمام گذشته ام...

چرخه تکراری

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/01/28 21:53 ·

هنوز امیدوارانه...

بر هر شاخه ای شکوفه ای می روید...

و هنوز سبزی زمین گسترش می یابد...

اگر در هر دور...

اینطور باید آغاز شد...

و تمام گذشته را از یاد برد...

در چرخه ای تکراری ماند و ماند...

چرا آن که باید می بود، رفت...

 

به چه می اندیشد...

وقتی در اندیشه من...

لحظه ای غایب نبود...

کجای این دنیا پا خواهد گذاشت...

که باران ببارد...

وقتی ابری ترین آسمان شهر را...

من با گام های خود...

خواهم برد...

 

با کدام کلمات...

با آدم ها...

ارتباط برقرار خواهد کرد...

بی آن که مرا یاد کند...

وقتی من با هر کلمه ای...

حداقل یک بار او را...

در گوشه ای از این آسمان...

صدا کرده ام...