واژه های از جنس آسمان

بار دیگر شب و شب

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/01/31 21:19 ·

باز به شب رسیدیم...

انگار همه چیز این دنیا...

در شب اتفاق افتاده...

که هر کجا باشیم...

در انتها به شب رجوع خواهیم کرد...

کمی مکث خواهیم کرد...

آنگاه اتفاق تازه ای رخ خواهد داد...

و بار دیگر شب و شب...

 

انگار دنیا ساخته شده...

تا هر چه می خواهد رقم بخورد...

در شب باشد...

شاید تاریکی شب...

بستر کوچک و مناسبی است...

تا بزرگترین اتفاق ها...

در آن رقم بخورد و اتفاق بیفتد...

و من با همه بی نصیبی به شب اعتقاد دارم...

 

امشب و شب های دیگر...

بزرگ خواهد بود...

برای آرزوهای نسبتا کوچک من...

کاش تنها نبودم...

و در گستره شب...

تا رمق داشتم می دویدم...

که آرزوهای بیشتری را...

لمس کنم...

هزاران هزار آرزو

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/11/14 22:36 ·

شب است و دنیای از رویا...

شب است و آرزوهای که...

یکی پس از دیگری...

در سیاهی شب محو می شوند...

دیگر آرزویی نمانده...

جز بر آورده شدن آرزوی دیگران...

از ما که گذشت آن که نمی باید...

بگذار آرزوی دیگران برآورده شود...

 

به رنگ شب و آسمان...

هر چه آرزو بود...

پر شکسته پرید تا دیر نشده...

برود که بعد از این...

هر چه پیش آید...

دیگر نه رویا خواهد بود و نه آرزو...

فقط اتفاقی است که...

 دیر و دور از ما افتاده...

 

امشب و هر شب...

هزاران هزار آرزو...

از در دل آدم ها...

چون پرنده ای بر خواهد خاست...

با مقصدی مشخص...

اما اغلب در میان تاریکی شب...

به مقصد نخواهند رسید...

مثل کلاغ آخر قصه ها...

هم رنگ شب

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/09/26 22:15 ·

بگذار به تدریج...

تاریکی هجوم بیاورد...

این روزها ارزش دیدن ندارند...

بگذار همیشه شب باشد...

تا چشم ها در میان نور...

برای هیچ پرسه نزند...

بگذار آن گوشه روشن دل هم...

هم رنگ شب شود...

 

هر چه تاریک تر...

عمق تنهایی بیشتر...

در تاریکی نهایتی وجود ندارد...

هر کجا بخواهی خواهی رفت...

بی آنکه محدود باشی...

چشم هایت را که ببندی...

همان‌جایی خواهی بود که...

همیشه آرزو داشتی...

 

آری واقعی نیست این دنیا...

نه دنیای ما آدم های اهل تاریکی...

نه دنیای آدم های اهل روشنایی...

هیچکدام واقعی نیست...

چه بخواهی چه نه...

خواهد گذشت و رنگ خواهد باخت...

مثل قاب عکس روی دیوار...

که سالهاست خاک می خورد...