دانه های برف
من دلم دانه برف است...
چه از آسمان ببارد...
و چه یک جا بنشیند...
باز زیباست...
اما اگر آب شود...
یا یخ بزند...
خواهد فسرد و خواهد رفت...
همانطور که آمده بود...
آغاز من...
با همین دانه های برف بود...
اگر سردم...
اگر کم و کوتاه هستم...
برای این هست که...
من از جنس زمستانم...
از جنس دانه های برف...
در فصلی سپید و نادر...
برف که می بارد...
من هستم...
مثل دانه های برف...
در من چیزی می بارد و زنده است...
انگار که از آسمان...
دانه های برف رقص کنان...
به جای آن که رفت...
می آیند تا هنوز زنده بمانم...