بیشتر از برف
شاید این بار...
با این برف ناتمام...
آب شدم و رفتم...
کاش کمی بیشتر می ماندی...
تا حداقل من...
چشمهایم را از تو می گرفتم...
نه این که در همان نیمه شب...
بروی و من بمانم و من...
برای شب تولدم...
باز برف و برف و برف...
اما آنچه نماند و نخواهد ماند...
سپیدی همین برف است...
انگار قرار است تا دنیا دنیاست...
سیاه مشق کنیم از کلمات...
در کنج خلوت خود...
از آدم های که نیامدند تا بمانند...
در نبود آدم های که...
رد پایشان سال هاست...
در برفی ترین قسمت دل مانده...
زمان هم منجمد شده...
بیشتر از برف...
چشم هایم امشب...
منتظر کسی ماند که...
مرا در خودم تنها گذاشت...