واژه های از جنس آسمان

ماه پشت ابر

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/05/30 18:47 ·

به ماه می مانی...

هستی و نیستی...

گاهی پشت ابرها...

و اغلب دور...

سهم من از تو...

فقط یک آسمان رویاست...

که تو در آن...

به هر کجا که بخواهی...

مرا می کشانی...

 

من به...

دوست داشتن تو قانعم...

اما گاهی...

نمی توان به ماه پشت ابر...

قانع شد...

گاهی باید نزدیک بود...

نزدیک نزدیک...

به اندازه ای که...

چشم ها در هم گره بخورند...

 

گاهی به آسمان خیره شو...

حتما صدایم را خواهی شنید...

که نامت را با خود زمزمه می کنم...

نگاه نکن که...

مثل شب تاریکم...

آسمان با ماه تماشایی است...

وگرنه آسمان شب که دیدن ندارد...

آن هم با تمام ستارهایش...

نا آرامم

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/03/17 19:09 ·

نا آرامم...

مثل دریایی که...

در ظاهر آرام است...

اما در داخل خود...

دچار طوفان شده...

و موج به موج خود را...

می کوبد بر شن زار سرد ساحل...

بر می گردد و باز...

مثل کسی که چیزی یادش آمده باشد...

بار دیگر خود را می کوبد بر ساحل...

 

چه بی رحم است...

ساحلی که...

به تماشای این وضعیت ایستاده...

و برای آرام شدن دریا...

سکوت کرده...

و رد چنگ های دریا را...

هر بار با بی‌خیالی خود پر می کند...

تا عمق دردش را نبیند...

 

نا آرامم...

مثل آسمانی که...

صاف و آبی است...

اما پر از تشویش باد است در خود...

و به روی خودش نمی آورد...

که به اندازه عمق خود...

دلتنگ است...

دلتنگ شب و ماه...

دلتنگ زمانی که همه چیزی که میخواست...

در کنار خود احساس می کرد...

 

چه بی رحم هستند خاطرات...

که از او فقط یادش را...

مثل چشمه ای روشن...

در ذهن جاری می کنند...

بی آن که بتوانی...

لحظه ای لمسش کنی...

و بی وقفه می گذراند از مرز خیال...

تمام گذشته ای را که...

تکرارش در آینده...

متوقف مانده...