واژه های از جنس آسمان

نور

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/05/12 19:13 ·

به پنجره بسپار...

نور را در چشمان من نتابد...

من از فضای بیرون بریدم که...

در این چهار دیواری چیزی نبینم...

نمی‌خواهم رویاهایم را...

با نور نیست و نابود کنم...

من فقط زنده به رویا هستم...

 

تنها نوری که...

رویاهایم را جان می دهد...

برایم جذاب است...

همان نور خفیفی که...

رویاهایم را پوشش می دهد...

در فضای تاریک وجود من...

باقی نور ها...

فقط قاتل تنها دلخوشی های آدمی است...

 

بله نور واقعیت است...

اما در جهانی که...

واقعیت وجود ندارد...

نمی توان دلخوش به دیدن واقعیت بود...

باید چشم ها را بست...

و در تاریکی وجود...

به دنبال رویایی گشت...

تا بتوان فردا را دید...

وگرنه واقعیت سال هاست که...

در وجود آدم ها مرده

آسمان آزاد

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/02/14 19:09 ·

آسمان آزاد...
آبی و بی انتها...
امروز دلتنگ چه کسی است...
که اینطور یکدست آبی شده...
باران کجاست تا ببیند...
عاشق شدن بی انتهاست...
هزار فصل هم که بگذرد...
عاشقی آسمان...
همین رنگ خواهد بود...
فقط باید با چشم دل دید...

من آبی ام...
به رنگ آسمان...
اما در میان رویای شب مانده ام...
جای حوالی خودم...
آنجا که کسی...
در من پرسه می زند...
کاش مسافر بودم...
می گذشتم از خودم...
و از رنگ آبی آسمان...
تا آنجا که مرز رهایی است...

آدم ها آسمان را...
دوست دارند...
اما نمی توانند در آن رویا بسازند...
شاید چون مادی نیست...
و شکل نمی پذیرد...
آسمان جای ساختن مکان نیست...
آسمان هست و نیست...
آسمان بی انتهاست...
جای برای پرواز...
با دو بال آزاد...

مشق رویا و انتظار

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/01/25 00:40 ·

از لای پنجره...

تا آنجا که آسمان دیده می شود...

با یک رشته باریک...

به هم متصل شده است...

که رویایی را مخابره می کند...

رویایی تکراری...

که از میان آن همه رنگ...

به خاکستری گراییده...

انگار نه انگار در روزهای سرد و کوتاه زمستان...

رنگ و رویی داشته...

 

اگر رویایی...

از حالت رنگارنگ خاکستری شود...

بی شک روزی...

سفید خواهد شد...

مثل مشقی که با مداد نوشته شده باشد...

و بعد پاک شود‌...

درست است که جای مشق های قبلی...

آن ته ته ها خواهد ماند...

اما کمرنگ و کم اثر...

که می شود در آن باز نوشت...

 

شاید بهتر باشد...

بعد از این همه سال...

دفتر مشق را برای همیشه بست...

اگر قرار بود عشق را...

با تکرار مشق رویا و انتظار...

به دست آورد...

باید سال ها پیش اتفاق می افتاد...

نه حالا که ما را پیر کرد...

و خودش مثل جوانی پر انرژی...

در حال ناز و کرشمه است...