واژه های از جنس آسمان

بی صدای بی صدا

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/04/17 23:47 ·

دیگر از هیچ کجا...

هیچ صدایی نمی آید...

سکوت مطلق است جهان...

با کنش ها و تقلا های بیهوده...

کلمات مرده اند بی صدای بی صدا...

هستند و می آیند...

اما در سکوت محض...

گویی هیچ زمانی صدا نداشته اند...

 

من چه بیهوده...

منتظر اعجاز کلمات بودم...

و کلمات چه راحت گُنگ شدند...

در این سکوت...

فریادی نهفته بود...

به گستردگی جهان...

اما حالا تمام عالم پر شده از...

کلماتی که تاثیرشان از دست رفته...

 

هنوز هم...

به کلمات ایمان دارم...

که اگر نداشتم دیگر هرگز...

نمی نوشتم...

می دانم روزی بار دیگر...

تاثیر صدایشان...

گوش عالم را پر خواهد کرد...

و بار دیگر جهان را خواهند گرفت...

نور

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/05/12 19:13 ·

به پنجره بسپار...

نور را در چشمان من نتابد...

من از فضای بیرون بریدم که...

در این چهار دیواری چیزی نبینم...

نمی‌خواهم رویاهایم را...

با نور نیست و نابود کنم...

من فقط زنده به رویا هستم...

 

تنها نوری که...

رویاهایم را جان می دهد...

برایم جذاب است...

همان نور خفیفی که...

رویاهایم را پوشش می دهد...

در فضای تاریک وجود من...

باقی نور ها...

فقط قاتل تنها دلخوشی های آدمی است...

 

بله نور واقعیت است...

اما در جهانی که...

واقعیت وجود ندارد...

نمی توان دلخوش به دیدن واقعیت بود...

باید چشم ها را بست...

و در تاریکی وجود...

به دنبال رویایی گشت...

تا بتوان فردا را دید...

وگرنه واقعیت سال هاست که...

در وجود آدم ها مرده