واژه های از جنس آسمان

آدم های کم رنگ

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/04/15 01:04 ·

آدم های نیمه پاک شده...

در رویاهای ما...

به دنبال کیستند...

چرا هنوز مانده اند...

چه کسی آن ها را...

اینطور کم رنگ کرده ...

مگر قرار نبود تا همیشه بمانند...

پس چرا محو می شوند...

 

کم رنگی و سیاه و سپیدی...

مختص عکس های قدیمی نیست...

آدم ها هم کم رنگ می شوند...

با این که هنوز هستند...

اما در گذر زمان...

محو و محوتر خواهند شد...

انگار آدم ها که می روند...

به تدریج یاد خود را هم می برند...

 

از آدم های کم رنگ...

فقط دست هایشان خواهد ماند...

پس از صدا...

تصویر شان هم با گذر زمان...

محو خواهد شد...

اما دست هایشان خواهد ماند...

دست های که هیچ وقت...

لمسشان نکرده ایم...

سیاه و سپید

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/08/05 21:41 ·

حالا که سال ها گذشت...

باز در یک روز پاییزی...

وقتی باران گرفت...

خاطراتم را خیس کرد...

یک صفحه از هزاران صفحه گذشته را...

بیرون خواهم کشید...

لحظه ای درنگ خواهم کرد...

و بعد همینجا لب رود...

قایقی خواهم ساخت از آن صفحه...

و راهی دریا خواهم کرد...

 

چیزی به این زودی...

در من تغییر کرد...

و مرا به سال ها دورتر برد...

و من از آنجا...

به امروز نگاه خواهم کرد...

امروز سرد و بارانی...

که مثل تمام روزهای گذشته...

برایم عادت شده...

 

حالا من سردتر از پاییزم...

به رنگ زمستان...

سیاه و سپید...

چرا آدم ها فکر می کنند...

بعد از پاییز، بهار خواهد آمد...

چند سال دیگر باید بگذرد...

تا ما آدم ها...

ترتیب فصل ها را باد بگیریم...