واژه های از جنس آسمان

قاصدک

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/03/08 19:06 ·

فصل پرواز قاصدک هاست...

در این دنیای بی خبری...

کاش خوش خبر باشند قاصدک ها...

تا هر کجا که رفتند...

شاهد لبخند ها باشند...

شاید این روزها...

هر عصر که باد...

قاصدک ها را با خود می برد تا دورها...

وقتی بر می گردد لبخند به لب باشد...

نه دل سوخته از خبر بی خبری...

 

پنجره ها...

رو به کدام راه باز شده اند...

وقتی هنوز نسیمی...

برای جلا دادن به روح آدمی...

از هیچ جاده ای نمی وزد...

 

مگر آدم ها...

چقدر از هم دور شده اند...

که قاصدک ها...

در دستان باد مدام...

دست به دست می شوند...

اما به مقصد نمی رسند...

 

عمر قاصدک کوتاه است...

اندازه یک خبر...

بعد از آن دیگر کسی...

قاصدک را نخواهد دید...

اما قاصدک در دل زمین...

آرام خواهد گرفت تا سال دیگر...

لبخند ها بیشتری را ببیند...

آغازی دیگر

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/01/29 19:02 ·

فردا که بهار تمام شود...

کسی به یاد نمی آورد...

 که گل هم عاشق بود...

اصلا کسی یادش نمی آید که...

بهار آمده و رفته...

کسی که نبوده...

چطور می خواهد از...

سرگذشت دیگری خبر داشته باشد...

با خودت حساب کن...

از وقتی که آمدی، چند فصل را نبودی...

 

روزمره گی های یک روز سخت...

خواب های پر تشویش...

یا خمیازه یک مزرعه نیمه بیدار...

و تمام اتفاقات دنیا...

نمی تواند مرا لحظه ای...

فراموشکار کند...

اولویت اول و آخر من...

چند سطر شعر است...

که در آن تو جریان داری...

 

این روزها...

همه جا بی خبری است...

باد هم حتی...

دست خالی می آید...

انکار همه در انزوای خود...

فرو رفته اند که دنیا...

اینطور سوت و کور شده...

اگر هم خبری باشد...

خبر بد است...

انگار نه انگار آغازی دیگر است...

سال دیگر و صده ای دیگر...