واژه های از جنس آسمان

سرزمین ما آدم ها

a1irez1 · 22:31 1400/12/05

کابوس درختان تمام شده...

از خواب برخاسته و با رویای تازه...

به دیدار آینده می روند...

به زودی زمستان خواهد رفت...

اما فراموش نخواهد شد...

در خاطر آسمان خواهد ماند که...

کی و کجا آمد و کجا رفت...

یا که بر دلش چه گذشت...

 

زمین نفسی تازه کشیده...

شاید این بار...

فصل کوچ نزدیک باشد...

اما می دانم که سخت خواهد بود...

گذشتن از میان فصل ها...

وقتی باران راهش را گم کرده...

و سرزمین ما آدم ها...

دچار خشکسالی احساس است...

 

چاره چیست...

خواهد گذشت این روزها و سال ها...

و آدمی پیر خواهد شد...

و روزگاری خواهد آمد که...

هر آدمی برخواهد گشت...

تا به گذشته اش نگاهی بیندازد...

آنجا اگر گمشده ای نداشت...

چشم انتظار نخواهد ماند...

ریشه آزادگی

a1irez1 · 19:17 1400/04/29

لب های خشکیده...

دل های سوخته...

و دست های که...

در خاک کاشته شده اند...

منتظرند تا صدایی...

برای هم صدایی...

از گوشه کنار این سرزمین...

به گوش ها برسد...

 

مردم سرزمین من...

بعد از این همه سال خشکسالی...

هنوز امیدوارند تا...

قطره آبی از آسمان...

امیدهایشان را که...

در دل همین خاک کاشته شده...

سبز کند...

 

اما بدا به حال آدم نماها...

که از دل همین خاک...

تبر به دست آمده اند تا...

ریشه آزادگی را...

از بن و بیخ بخشکانند...

انگار اینان...

فرزند این خاک نیستند...

که این گونه...

فرهاد ها را به خاک می سپارند...