واژه های از جنس آسمان

رفتن دل

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/03/15 23:43 ·

چنان در این سینه...

به تنگ آمده بود که روزی...

پر کشید و رفت...

حتی بی آن که من بفهمم...

و حالا بعد از این همه مدت...

می دانم چیزی در من کم شده...

اما نمی دانم کی و چطور...

این اتفاق افتاد...

 

بله گاهی این طور می شود...

گاهی زود دیر می شود...

گاهی هم آن نمی شود که می‌خواستیم...

گاهی فراموش می شوی و...

گاهی فراموش می کنی..‌.

چه فرقی می کند چه کسی را...

گاهی خودت را...

و گاهی آدم های دور و نزدیک را...

 

هنوز هم باور نمی کنم...

رفتن دل را...

و این که این مدت من...

چگونه بی دل مانده ام...

نه این که زندگی حتما دل بخواهد...

اما بی دل ماندن هم...

گذر زندگی را سریع تر می کند...

و زمانی خواهی فهمید که خیلی دیر شده...

گم کرده ام

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/11/16 22:40 ·

نه آسمانم و نه پرنده...

نه رودم و نه دریا...

من آنم که رو به همه این ها...

چشم انتظار ماندم...

رنگ آسمان گرفتم تا...

به رنگ شب شدم...

رود به رود گذشتم تا...

در دریای چشمانش غرق شدم...

 

من چیزی را گم کرده بودم...

که فقط یک بار دیدم...

کجا و کی را نمی دانم...

اما مطمئنم خودم را در او دیده بودم...

بعد از آن هر کجا رفتم...

و هر رنگی گرفتم...

انگار که دیگر هیچ کجا نبود...

حتی در چشمان خودش...

 

گم کرده ام...

اکنون سال هاست...

چیزی را به یاد دارم...

که انگار واقعیت نداشت...

شاید خواب بود...

یا رویایی کابوس گونه...

که باید از سر می گذراندم...

تا بعد از آن از هر چه غیر او دل ببرم.‌‌..

از این همه غریبگی

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/09/04 22:17 ·

کسی را نمی شناسم...

باور کن بین تمام آدم ها...

گم شده ام...

حتی خودم را به یاد نمی آورم...

گاهی در مواجه با خودم...

دقایقی به خودم خیره می شوم...

آئینه شرمگین می شود...

از این همه غریبگی...

 

بر روی زمین پرسه می زنم...

بال هایم را...

آدم ها با خود برده اند...

گاهی در میان دریایم...

غرقه اما مواج و آبی...

گاهی در میان بیابانم...

چون ریگ سوزان و پر تب و تاب...

گاهی در کوه ها هستم...

سنگی و سرد اما استوار...

گاهی در مرداب...

زلال اما راکد و سیاه...

 

کسی را نمی شناسم...

بال هایم را، آدم ها با خود برده اند...

و من ابری ترین آدم روی زمینم...

گاهی چنان می بارم که...

از من چیزی نمی ماند...

انگار من...

خاکستری ترین آدم روی زمینم...

که دیگر فراموش شده...