غم باران
·
1400/05/06 18:38
·
باز باران...
اینجا سرزمین باران است...
آدم هایش هم از جنس همین باران...
انگار قرار نیست حتی...
باران غم را از ما آدم ها...
بشوید و ببرد...
بلکه می آید تا به ما یاد آوری کند...
که قرار نیست باران همه چیز را پاک کند...
بله باران و باز باران...
اینقدر باران خواهد بارید تا...
زندگی جریان داشته باشد...
آن هم در دل تابستان...
اصلا چه فرقی دارد که...
در دل کدام فصل باران می گیرد...
مهم زندگیست که با تمام این اوصاف...
هنوز نبضش می زند...
نه اشتباه نکن...
فصل ها جابجا نشده اند...
این ما آدم ها هستیم که...
گم شده ایم در این فصل ها...
و هر جا که می رویم...
همه چیز تغییر کرده...
چون ما آدم ها به هم ریخته ایم...
می دانی...
غم باران به کنار...
غم این آسمان و شالیزار هم به کنار...
غم ما آدم ها اما...
هرگز فراموش نمی شود...
و چه حس بدی دارد...
غم همه اینها را با هم داشتن...