نگران تو
·
1400/08/27 22:28
·
چه شد به خوابم آمدی...
آشفته و ناراحت...
پس چرا در سفر...
پس چرا با حالت قهر....
لحظه شیرینی بود...
آشنایی شیرین با خانواده....
و هم کلامی مختصر...
مرا از تو غافل نمی کند هرگز...
از من روی نگیر...
حتی در خواب...
حتی برای ناز کردن...
من برای دیدن این خواب...
از هزاران کابوس گذشته ام...
دیدنت این گونه ناراحت...
با چشم های گریان...
و چهره ای کابوس زده...
برایم در خواب هم دردناک است...
برای ثانیه ای هم...
از این انتخاب پشیمان نشدم...
نه در خواب...
و نه در بیداری...
به تو فکر کردم مطمئنا که...
به خوابم آمدی...
آن هم پس از این همه مدت...
نگرانم...
نگران خوابی که دیده ام...
و نگران تو...