نیست شدن

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/09/27 22:29 ·

در مسیر باد...

زیر آسمان شب...

به نظاره ماه نشستم...

حس مبهم زیبایی بود...

با خودم او را مرور کردم...

نمی دانم این چندمین بار بود...

دیگر از دستم در رفته ...

این مدل حساب کتاب ها...

 

می دانم که حالم خوب نیست...

من خودم را خوب می شناسم...

حتما اتفاقی در حال رخ دادن است...

که من دلتنگ شده ام...

و هر روز بیشتر و بیشتر...

این حس را در خودم درک می کنم...

اما از دستم دیگر کاری بر نمی آید...

بعضی مواقع باید فراموش کرد...

حتی اگر شده به ظاهر...

 

کاش می شد...

از مسیر باد رفت...

و تمام زمین را طی کرد...

و به هر کجا سرک کشید...

ماندن دیگر چاره نیست...

باید خالی شد از آه...

وگرنه تا همیشه خواهی سوخت...

شاید چاره نیست شدن است...