خود درد
با من بیا...
بگذار آرام و بی صدا...
بگذریم از خود...
اینجا چیزی برای ماندن ندارد...
جز اندوه یک خواب ناتمام...
روزگار منتظر کسی نخواهد ماند...
اگر گذشت و تو ماندی...
دیگر هرگز نخواهی رسید...
ماندن...
هم رنگ درد خواهد بود...
و رفتن...
هم رنگ جماعت شدن...
این یکی را...
تعبیر به عشق می کنند...
و آن یکی را...
هوس زندگی کردن...
آن که ماند...
خود درد است...
و آن که رفت...
رفت تا زندگی کند...
غافل از آن که زندگی...
قانون های خودش را دارد...
رفتن تعهد نمی آورد...
و آن که رفت مدام باید برود...