نیستی و
·
1400/04/21 19:26
· خواندن 3 دقیقه
از کدام مسیر نامرئی گذشتی...
که هیچ اثری از تو نیست...
تمام راه های که رفتی را بلدم...
اما این روزها...
تو در هیچ مسیری نیستی...
از بس که نیستی...
دیگر حتی باد ها هم...
تو را به خاطرم نمی آورند...
من اینجا خواهم ماند...
در همین نقطه که برای آخرین بار...
با تو خداحافظی کردم...
نمی خواهم اگر آمدی...
این بار من نباشم...
اینقدر از هم دور شده این که...
به اندازه سال ها از هم بی خبریم...
از هر چه فاصله بیزارم...
تمام خط های فاصله را...
با از تو گفتن پر کرده ام...
اما هنوز فاصله ها کم نشده...
اصلا مگر می شود...
جای خالی تو را...
با کلمات پر کرد...
نیستی و...
آسمان نام تو را...
با ترانه باران زمزمه می کند...
و من...
فقط گوش سپرده ام...
به این ترانه...
که هوش از سر می برد...