آسمان سرا
·
1400/04/12 19:06
· خواندن 3 دقیقه
سرد سرد...
بی روح و گذرا...
کاش پاسخ نمی دادی به سلامم...
نمی دانستم اگر بار دیگر به دیدارت بیایم...
باز مثل همان بار قبل...
سرد خواهی شد...
و من خواهم ماند و فریادی که...
بار دیگر در همان مسیر فرو خوردم...
این بار مسیر کوه...
سرد و پر برف نبود...
برگ بود و سایه و جنگلی سر سبز...
و من و آوار خاطرات گذشته...
که مرا در حد انفجار...
در هم می فشرد...
این بار هم تنها بودم...
در ابتدای مسیر می رفتم...
در پی نشانه ای از گذشته...
اما مگر در این مسیر...
خاطره خوبی به جای مانده بود...
نه نمانده بود...
حتی نشد خاطره زیبایی خلق کنم...
چنان رفتم و رفتم...
که در جنگل افکارم را پنهان کنم...
و در هر نفس دردم را...
زیر پاهایم گذاشتم تا...
قدمی از خودم دورتر شوم...
اما همه جای این سرزمین...
نشانی از تو بود...
نشانی از فریاد درون من...
که همچنان سکوت کرده...