جنگ

a1irez1 · 22:12 1400/12/09

جنگ نه تنها چشمانش را...

که کلمات را هم...

خیس خواهد کرد...

خیس از خون و مرگ...

جنگ برخلاف تمام آتش های که...

روشن می کند...

سرد است...

درست مثل زمستان...

 

جنگ یک غم بزرگ است...

که تنهایی را نصیب آدم ها می کند...

و سرشار از دوری است...

شاید فصل ها طول بکشد...

و در ادامه مقصد را...

از آدم ها دور و دور تر کند...

حتی به ناگاه...

پایان قصه را با خود ببرد...

 

جنگ یک کابوس بزرگ است...

که خواب و بیداری را...

در هم می آمیزد...

تا جایی که نه می توانی بخوابی...

نه می توانی بیدار شوی...

همچنان باید بمانی...

و کابوس سرد جنگ را...

برای کشتن همراهی کنی...