از یک جایی به بعد
·
1400/10/22 22:24
· خواندن 2 دقیقه
فصل ها چگونه گذشته اند...
وقتی یکی از ما...
جایی در میان همین روزها...
جا مانده بود...
چگونه می توان تمام قلب را...
کند و جایی گذاشت...
تا از کشش آن...
در امتداد زمان در امان ماند...
اصلا چگونه می توان...
زنده ماند و نفس کشید...
وقتی کسی نباشد که...
به تپش قلب ریتم دهد...
چگونه می توان گلی را بویید...
یا زیر باران قدم زد...
وقتی از ریتم های نامنظم قلب...
در میان سینه خبری نیست...
از یک جایی به بعد...
باید یاد بگیری که...
تنهایی بخش بزرگی...
از زندگی آدم ها را خواهد گرفت...
پس بپذیر که چه بخواهی و چه نه...
روزی به اینجا خواهی رسید...
به اینجا که حجم بزرگی از آئینه را...
غریبه ها پر خواهند کرد...