خرده احساس

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/03/09 19:12 · خواندن 3 دقیقه

با تو...

هنوز درگیرم...

سر خرده احساسی که...

در من جا خشک کرده...

نه بد بد می شوی برایم...

نه خوب خوب...

نه می توانم فراموشت کنم...

 

شاید اگر نمی دیدم تو را...

به خودم می گفتم...

تو فقط یک خوابی...

اما چه کنم که من...

در آن چشم ها غرق شدم...

و برای همیشه...

همانجا ماندنی شدم...

 

چگونه می توان...

سطر به سطر حرف زد...

و تو را...

حتی در یک سطر...

بعد از این همه روز...

به یاد نیاورد...

آن هم بعد از این همه...

رویا بافتن...

 

من آدم فراموش کردن نیستم...

ممکن است سکوت کنم...

و یا حرفم را...

در خودم برای همیشه فرو ببرم...

اما حداقل...

به خودم هم نمی توانم دروغ بگویم...

دوست داشتن که...

دروغ گفتن ندارد...