رفتن دل

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/03/15 23:43 · خواندن 2 دقیقه

چنان در این سینه...

به تنگ آمده بود که روزی...

پر کشید و رفت...

حتی بی آن که من بفهمم...

و حالا بعد از این همه مدت...

می دانم چیزی در من کم شده...

اما نمی دانم کی و چطور...

این اتفاق افتاد...

 

بله گاهی این طور می شود...

گاهی زود دیر می شود...

گاهی هم آن نمی شود که می‌خواستیم...

گاهی فراموش می شوی و...

گاهی فراموش می کنی..‌.

چه فرقی می کند چه کسی را...

گاهی خودت را...

و گاهی آدم های دور و نزدیک را...

 

هنوز هم باور نمی کنم...

رفتن دل را...

و این که این مدت من...

چگونه بی دل مانده ام...

نه این که زندگی حتما دل بخواهد...

اما بی دل ماندن هم...

گذر زندگی را سریع تر می کند...

و زمانی خواهی فهمید که خیلی دیر شده...