چرخه تکراری

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1401/01/28 21:53 · خواندن 2 دقیقه

هنوز امیدوارانه...

بر هر شاخه ای شکوفه ای می روید...

و هنوز سبزی زمین گسترش می یابد...

اگر در هر دور...

اینطور باید آغاز شد...

و تمام گذشته را از یاد برد...

در چرخه ای تکراری ماند و ماند...

چرا آن که باید می بود، رفت...

 

به چه می اندیشد...

وقتی در اندیشه من...

لحظه ای غایب نبود...

کجای این دنیا پا خواهد گذاشت...

که باران ببارد...

وقتی ابری ترین آسمان شهر را...

من با گام های خود...

خواهم برد...

 

با کدام کلمات...

با آدم ها...

ارتباط برقرار خواهد کرد...

بی آن که مرا یاد کند...

وقتی من با هر کلمه ای...

حداقل یک بار او را...

در گوشه ای از این آسمان...

صدا کرده ام...