در امتداد سقوط

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/08/14 22:48 · خواندن 2 دقیقه

راه چشمهایت را...

در امتداد سقوط گم کرده ام...

راه ناپیدا...

آدم ها بی تصویر...

و من دل را در قفسه کتاب ها...

جا گذاشته ام...

گویی فهم زبانش...

برایم سخت بود...

 

پاییز سرد...

در من انجمادی ایجاد کرده...

که هیچ رویایی نتواند سبز شود...

و من رو به یک سیاه چاله...

ایستاده ام...

و دستهایم...

هیچ را لمس کرده...

 

بعد از این...

چه کسی نامم را صدا خواهد زد...

گوش هایم صدا ها را فراموش کرده...

و موسیقی در من فقط...

ریتم دهنده کلمات سیاه است...

کلماتی که دیگر جان ندارند...

تا در روح کسی بدمند...

و لبخندی فسره را زنده کنند...