و چتر های که
·
1400/08/07 21:30
· خواندن 2 دقیقه
با پاییز هم صحبت شده ام...
او که در حال من...
بوده و هست...
و من ناگزیر از همراهی با او...
تنهایی ام را بهانه می کنم...
تا چند سطری را...
در میان انبوه آدم ها...
با او هم صحبت شوم...
پاییز خوب می داند...
که آدم ها کجا تنها مانده اند...
و تا کجا قدم هایشان...
همراه او کشیده خواهد شد...
برای همین برگ هایش را...
در مسیر قدم های آدم ها...
فرش کرده...
برگ های که از سنگینی خاطرات می شکنند...
آسمان را یادم رفت...
همان که با حال هوای آدم ها...
می گیرد و می بارد...
و چتر های که...
برای خود فصل دارند...
اما همیشه بهانه ای هست...
تا فراموش شوند...