در امتداد آفتاب
·
1400/08/01 21:25
· خواندن 2 دقیقه
ما آدم ها...
پشت کرده ایم به طلوع و غروب آفتاب...
و دزدکی در آیینه...
هر بار محو زیبایی اش شده ایم...
جاده اما در امتداد آفتاب بود...
و ما انتخاب کرده بودیم که...
چه وقت از آن بگذریم...
کاملا ارادی و خودخواهانه...
چشم هایم را نبسته ام...
هنوز و هر لحظه...
از هر چشم اندازی...
قاب زیبایی می سازم برای دیدن...
و گاهی...
از این قاب های ماندگار...
شعری می سازم...
تا به نامش در حافظه دنیا بماند...
هر بار که...
به دیدار پاییز می روم...
زیبا تر از قبل می شود...
هر چند سردتر...
و من می فهمم که...
باید همچنان با روزگار...
چشم در چشم شد و خاطره ساخت...
حتی اگر همه این ها خواب باشد...