چشم های نگران
·
1400/06/28 19:11
· خواندن 2 دقیقه
شاید در مورد عشق اشتباه می کردم...
حتما همینطور هست...
این را چشم هایت به من گفت...
آن زمان که خواستم...
شباهتی را در چشم هایت جستجو کنم...
اما آدم ها با هم فرق دارند...
حتی جنس عشقشان با هم فرق دارد...
و ما آدم ها...
چه دیر هم را می شناسیم...
آن همه تجربه اعتماد به آدم های اشتباهی...
بعد از این همه تلف شدن عمر...
به چه کار می آید وقتی...
قرار است همه را فراموش کنیم...
جز یک نفر که...
دیر آمده اما به روشنی ماه آمد...
کاش زودتر از آن که...
تاریکی را بکشیم بر رویاهامان...
به آئینه ها نگاه کنیم...
آنجا که پشت سر ما...
چشم های روشنی...
تمام مدت که...
در بی راهه ها پرسه می زدیم...
نگران ما بود...