از لای پنجره...
تا آنجا که آسمان دیده می شود...
با یک رشته باریک...
به هم متصل شده است...
که رویایی را مخابره می کند...
رویایی تکراری...
که از میان آن همه رنگ...
به خاکستری گراییده...
انگار نه انگار در روزهای سرد و کوتاه زمستان...
رنگ و رویی داشته...
اگر رویایی...
از حالت رنگارنگ خاکستری شود...
بی شک روزی...
سفید خواهد شد...
مثل مشقی که با مداد نوشته شده باشد...
و بعد پاک شود...
درست است که جای مشق های قبلی...
آن ته ته ها خواهد ماند...
اما کمرنگ و کم اثر...
که می شود در آن باز نوشت...
شاید بهتر باشد...
بعد از این همه سال...
دفتر مشق را برای همیشه بست...
اگر قرار بود عشق را...
با تکرار مشق رویا و انتظار...
به دست آورد...
باید سال ها پیش اتفاق می افتاد...
نه حالا که ما را پیر کرد...
و خودش مثل جوانی پر انرژی...
در حال ناز و کرشمه است...