واژه های از جنس آسمان

سیاهچاله اتاق

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/01/30 19:18 ·

دیوارهای اتاق...
شاهد تشویش پنجره اند...
از تمام پنجره ها...
می توان رفت به آسمان ها...
اما پنجره اتاق من...
رو به هیچ آسمانی نیست...
از اینجا فقط می توان...
رفت به شب های تاریک...
که فقط و فقط سیاهی است...
حتی در روز های به ظاهر آبی...

دیگر هیچ پیچکی...
در ادامه رویای ناتمام خود...
به فکر سبز کردن اتاق نیست...
دیگر...
از کتابخانه کوچک تکیه کرده...
بر پنجره اتاق...
و از هیچ کتابی...
هیچ شخصیتی بلند بلند فکر نمی کند...
تا مبادا داستان زندگیش...
دچار سیاهی اتاق نشود...


سیاهچاله ای اینجا...
از فکر من...
به اتاق سرایت کرده...
که مرا و تمام ساکنان اتاق را...
در خود فرو می بلعد...
و از دست کسی کاری ساخته نیست...
جز پنجره ای که...
رو به دنیای واقعیت را دارد...
اما چه کسی جز باد...
بر این پنجره انگشت می کوبد...

مشق رویا و انتظار

a1irez1 a1irez1 a1irez1 · 1400/01/25 00:40 ·

از لای پنجره...

تا آنجا که آسمان دیده می شود...

با یک رشته باریک...

به هم متصل شده است...

که رویایی را مخابره می کند...

رویایی تکراری...

که از میان آن همه رنگ...

به خاکستری گراییده...

انگار نه انگار در روزهای سرد و کوتاه زمستان...

رنگ و رویی داشته...

 

اگر رویایی...

از حالت رنگارنگ خاکستری شود...

بی شک روزی...

سفید خواهد شد...

مثل مشقی که با مداد نوشته شده باشد...

و بعد پاک شود‌...

درست است که جای مشق های قبلی...

آن ته ته ها خواهد ماند...

اما کمرنگ و کم اثر...

که می شود در آن باز نوشت...

 

شاید بهتر باشد...

بعد از این همه سال...

دفتر مشق را برای همیشه بست...

اگر قرار بود عشق را...

با تکرار مشق رویا و انتظار...

به دست آورد...

باید سال ها پیش اتفاق می افتاد...

نه حالا که ما را پیر کرد...

و خودش مثل جوانی پر انرژی...

در حال ناز و کرشمه است...